گویند بازرگانی میخواست برای قاضی شهر غذا بفرستد و درواقع با این کار قصد رشوه دادن داشت تا در روز دادگاه، قاضی به نفع او رأی بدهد. بازرگان مرغی پخت و به خدمتکارش داد تا آن را به در خانهی قاضی برساند. بوی دلپذیر مرغ پخته، کمکم خدمتکار گرسنه را به وسوسه انداخت. مدتی درمقابل آن بوی هوسانگیز مقاومت کرد، اما عاقبت تسلیم شد. گوشهای نشست و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد. سپس با خود گفت: «اگر از من بپرسند که یکی از پاهای مرغ چه شده، میگویم مرغهای محلهی ما یک پا دارند.» او بالاخره خدمتکار غذا را به خانهی قاضی رساند. قاضی درپوش غذا را کنار زد و دید مرغش یک پا دارد. رو به خدمتکار کرد و گفت: «پس یک پای دیگر مرغ کو؟!» خدمتکار گفت: «عالیجناب، مرغهای محلهی ما یک پا دارند!» قاضی دستور داد که خدمتکار را کتک بزنند تا اعتراف کند که یک پای مرغ را خورده است. خدمتکار همچنان کتک میخورد و سر حرف خود ایستاده بود و میگفت: «مرغ یک پا دارد!»
نکتهی ظریف: اگر زمانی که فرزندانمان از ما انتقاد میکنند، متوجه شدیم انتقادشان درست است، بهسرعت به اشتباه خود اعتراف کنیم و مطمئن باشیم که بزرگی و عزت ما در همین است. هرگز اشتباه خود را توجیه نکنیم، زیرا توجیه، ما را در نزد فرزندانمان ناآگاه و بیمنطق معرفی خواهد کرد.
مُبینای چهاردهساله سوپ را مزمزه میکند و بعد (با قیافهای درهم) میگوید: «اَه چقدر شوره!» مادر درحالیکه یک قاشق از سوپ را میچشد با تعجب و تندی به مبینا نگاه میکند و با عصبانیت میگوید: «کجای این سوپ شوره؟ الکی ایراد میگیری!»
مُبینا: «مامان! خیلی شوره؛ نمیشه خورد!» مادر: «اصلاً شور نیست! خیلی هم خوشمزه است! با قارچ و جو و خامه درستش کردم.»
مُبینا: «ببین مامان، این سوپ شوره! اگه میگی شور نیست، پس همش رو خودت بخور!»
مادر: «میدونی چیه؟ این سوپ شور نیست؛ بلکه این اخلاق توست که شور و حالبهمزنه! برای اینکه تو خیلی لوس و نُنُر شدهای! میلیونها بچهی گرسنهی دنیا حسرت خوردن این سوپ خوشمزه رو دارند. اون وقت سرکار علیه، میگن شوره!»
مُبینا: «خوب بده به اونا بخورن.»
مبینا بعد از گفتن این حرف، بلافاصله با ناراحتی از سر میز غذا برمیخیزد و به اتاقش میرود.
مادر: «منِ احمق رو بگو که برای تو غذا درست میکنم! اگه بذارم خودت مجبور بشی بری توی آشپزخونه و زحمت غذا پختن بکشی، با غذای به این خوبی اینطوری رفتار نمیکنی.» و بعد با حالت ناله و گریه میگوید: «وای خدایا! من چقدر بدبختم …»
به نظر شما اگر این مادر بخواهد انتقادپذیر باشد، چه باید بکند؟ و اگر شما بهجای او بودید، چه برخوردی با فرزند خود میکردید؟ پاسخ این سؤال را می توانید در کتاب «رفتارهای درست تربیتی والدین» مطالعه کنید.
