سلام، امیدوارم که خوب و سلامت باشین امروز این کتاب رو فردی به من هدیه کرد. بعد از ظهر همین امروز من اصلاً قصد کتاب خوندن نداشتم، همین طوری فقط گفتم لای کتاب رو باز کنم، ببینم مطلب کتاب چیه و به چه سبکی نوشته شده.
یکی از داستانها شو که اومدم بخونم، هنوز چند خط اولش رو داشتم میخوندم، اصلاً هنوز نمیدونستم جریان داستان چیه!!! که بخوام تحت تأثیر قرار بگیرم؛ ولی ناخودآگاه دست خودم نبود یه دفعه حالت گریه بهم دست داد، راستشو بخواین تعجب کردم …
داستان اول تموم شد، رفتم سراغ داستان بعدیش دوباره همون حس و حال بهم دست داد…
من شما رو نمیشناسم، این کتاب رو هم از شخص بزرگواری هدیه گرفتم و کیلومترها از شهر شما فاصله دارم.
ولی اعتقادم اینه که این کتاب روح داره و همون روح کتاب من رو متأثر کرده.
ولی نمیدونم شما با این کتاب چی کار کردین، ولی یقین دارم نیتهای خالصی بوده تا این کتاب چاپ شده و نیتهای خالصی بوده تا این کتاب به دست من حقیر رسیده.
خوشا به حال شما…
در هر صورت من از شوقم کتاب رو بستم و وظیفهام دونستم که اول از شما قدردانی کنم.
نمیدونم امام زمان علیهالسلام با شما چی کار کردن که در راه خدمت ایشون این اثر بر زحمتای شما در این کتاب گذاشته شده ولی فقط یه خواهش ازتون دارم. به حقی که امام زمان علیهالسلام بر شما و همه ما دارن اگر یادتون افتاد، بعد از هر نمازتون واسه من رو سیاه هم دعا کنین. من منتظر استجابت دعای شما هستم…
ان شاء الله حضرت زهرا سلام الله علیها پشت و پناهتون باشه
از ته قلب التماس دعا دارم – یا علی…
( از طرف مهمون امام رضا علیهالسلام)