… می گفت: یک روز وقتی پسرم می خواست از ماشین پیاده شود و به مدرسه اش برود به صورتم نزدیک شده و بر گونه ام بوسه ای زد و گفت: بابا خیلی دوستت دارم. من با این که نسبت به رفتار غلط دیشبش از او خیلی دلخور بودم، بلافاصله او را بوسیده و گفتم من هم همینطور، پسرم. سپس لبخندی زده و رفت. بعد از رفتن او نفس عمیقی کشیدم، احساس کردم، بیش از قبل دوستش دارم. او به مدرسه رفت و من در فکر فرو رفتم. فکر کردم که پدر و مادر آن قدر فرزندشان را دوست دارند که اگر از او آزار هم ببینند باز هم دوستش دارند، چه برسد به زمانی که آن ها نسبت به پدر و مادر ابراز محبت و صمیمیت می کنند. با خود گفتم مگر نه این است که امام عصر (علیه السلام) پدر امت است. اگر چه گناهان ما ایشان را بسیار می آزارد؛ ولی زمانی که مانند یک فرزند خطاکار به ایشان بگوییم: «آقاجان! بابای مهربانم! می دانم که خیلی بدم؛ ولی خیلی دوستتان دارم». شاید ایشان هم پدرانه بگویند: « من هم همینطور… » در حالی که اشک در چشمانم جمع شده بود چند بار بلند گفتم: امام زمان بابای مهربانم، اگرچه خیلی بدم ولی خیلی دوستتون دارم. لبخندی زدم، دنده را عوض کرده و راه افتادم… برای مطالعه ی بیشتر می توانید به کتاب « طریق وصل در پیوند معنوی با امام عصر (علیه السلام) » مراجعه کنید.